در مناطق جنگزده و به ویژه جایی که همچنان دستخوش جنگ جسته و گریخته است، عکاسی کار سخت و خطیری است، و طراحی و نقاشی سختتر و خطیرتر. جولز جورج Jules George، نقاش بریتانیایی، اما، طالب این تجربه بود و به ارتش بریتانیا طرحی را پیشنهاد کرد که مورد پسندشان واقع شد و در ماه فوریه ۲۰۱۰ برای دو و نیم هفته روانۀ افغانستان شد و زندگی سربازان و افسران بریتانیایی و مردم محلی افغانستان را نخست به دفترچۀ طراحی و سپس به بوم نقاشیاش انتقال داد. حاصل آن خطرپذیریاش بیش از صد طرح و تابلو است که در خانۀ مزایدۀ بونهامز Bonhams لندن از بیستودوم ژوئیه تا پنجم اوت به نمایش و حراج گذاشته شدهاست.
در عصری که عکاسی و فیلمبرداری کار هنرمندان یا نقاشان جنگ صدها سال پیش را انجام میدهد، چه نیازی به کار جولز جورج بوده؟ خود جولز جورج هم این پرسش را بسیار بجا میداند و میگوید: "در بارۀ کشورهای دیگر نمیدانم، ولی در بریتانیا ما سنت طولانی هنرمندان جنگ را داریم. فکر میکنم این سنت به صدها سال پیش برگردد؛ به دورهای که نام و نشانی از عکاسی نبود. نقاشان به دو دلیل با ارتش بریتانیا به کارزارهای جنگی میرفتند: نخست، برای ثبت رویدادهای آن کارزار در تاریخ و دوم، برای نقشهبرداری و مکاننگاری محل جنگ. مسلماً اکنون که عکاسی و فیلمبرداری را داریم، میشود تصویرهای زندهای با تمام جزئیات گرافیکی از آن محلها داشت. ولی معمولاً به علت کثرت عکس و ویدئو، تا آنها را میبینیم، جزئیات تصویرها را فراموش میکنیم، چون تصویری دیگر جای تصویر قبلی را میگیرد. ولی وقتی که یک طرح یا نقاشی در نمایشگاهی گذاشته میشود، میتوانی برای ساعتها جلو آن بنشینی و جزئیات آن تصویر ثابت را مطالعه کنی. خوب است که رویدادها را از زاویههای گوناگون ببینیم".
در انگارهها و نقاشیهای جولز از ولایت هلمند افغانستان همواره سربازانی را میبینیم که دست به ماشۀ مسلسل دارند و آمادۀ تیراندازیاند و در برابر آن مسلسل چشمانداز غریب و نازنینی از مزارع سبز و کوههای آبی افغانستان دامن گستردهاست. جولز جورج بهناخودآگاه تضاد زندگی در افغانستان را کنار هم به تصویر کشیدهاست. و بیننده را باور نمیشود که قرار است تا چندی صدای این مسلسل آرامش آن وادی سبز را مختل کند. ولی میکند. و باعث تعجب خود جولز جورج میشود که میگوید، هیچ منظرهای را به زیبایی مناظر "افغانستان افسونگر" ندیدهاست، اما ناچار از دیدن و به تصویر کشیدن بُعد خشن زندگی در افغانستان، یعنی جنگ هم بودهاست.
جولز جورج که تحصیلکردۀ رشتۀ هنر دانشگاه ادینبورگ است، در گذشته در بارۀ جامعۀ آفریقاییهای اسکاتلند هم کار مشابهی کرده و برای انجام طرحهای دیگر به کشورهای گوناگونی سفر کرده بود، اما باز هم طبیعت افغانستان را منحصر به فرد میداند و قصد دارد برای مدتی طولانیتر به افغانستان برگردد.
طی بیش از دو هفتهای که جولز جورج در کنار ارتش بریتانیا در افغانستان به سر میبرد، پیوسته یک دست به مداد و دستی دیگر به کاغذ داشت، تا بتواند طرح صحنههای مختلف جنگ و زندگی مردم را در حالات مختلف، چه روی زمین و چه در فضا، به تصویر بکشد. پس از بازگشت به انگلستان او طی یک سال بسیاری از طراحیهایش را تبدیل به نقاشی کرد که نمونههایی از آنها را در گزارش مصور این صفحه میبینید.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
چشم ببستهای که تا خواب کنی حریف را، چونک بخفت بر زرش دست دراز میکنی
سلسلهای گشادهای دام ابد نهادهای، بند کی سخت میکنی بند کی باز میکنی
عاشق بیگناه را بهر ثواب میکشی، بر سر گور کشتگان بانگ نماز میکنی
گه به مثال ساقیان عقل ز مغز میبری، گه به مثال مطربان نغنغه ساز میکنی
طبل فراق میزنی نای عراق میزنی، پرده بوسلیک را جفت حجاز میکنی
جان و دل فقیر را خسته دل اسیر را، از صدقات حسن خود گنج نیاز میکنی
پرده چرخ میدری جلوه ملک میکنی، تاج شهان همیبری ملک ایاز میکنی
عشق منی و عشق را صورت شکل کی بود، اینک به صورتی شدی این به مجاز میکنی
گنج بلا نهایتی سکه کجاست گنج را، صورت سکه گر کنی آن پی گاز میکنی
غرق غنا شو و خمش شرم بدار چند چند، در کنف غنای او ناله آز میکنی
مولوی