شوكا صحرائى
ايرج كريمخان زند در سال ۱۳۲۹ در تهران متولد شد. پس از اتمام دوره هنرستان هنرهاى زيبا، در سال ۱۳۴۸ وارد دانشكده هنرهاى زيباى تهران شد. اما طولى نكشيد كه دانشگاه را رها كرد و بعدها در سن ۲۴ سالگى براى كار و تحصيل به فرانسه سفر كرد.
در باره خودش نوشت: "من جوان دهه ۷۰ هستم. اين دهه با جوانى من، ۲۴ سالگى ام، همراه بود. يك روحيه آنارشيستى ناآرام و ناراضى از محيط ايران آن زمان همراه من بود كه با خودم به پاريس بردم. سه چهار ماه بعد در كنكور بوزار قبول شدم و زندگى و كار هنرى بسيار متفاوتى را شروع كردم."
"در ايران بسيار سطحى نگر بودم و تفكرى نداشتم. در پاريس به مدت ۷- ۶ سال در آتليه بسيار زيبايى كار كردم. تحت تاثير همه كس بودم. هميشه تحت تاثير كسى بوده ام . يك موقعى از فضاى كارهاى بوش لذت مى بردم، يك موقع پيكاسو و يك موقع هم موندريان. شايد حالا كارهايم شخصيت پيدا كرده باشد."
"رفته رفته تخصص فرسك گرفتم. به آوينيون در جنوب فرانسه رفتم و پنج سال در آن جا زندگى كردم. در يك كليسا يك نقاشى ديوارى كار كردم. كلاس هاى آموزشى فرسك و طراحى برپا كردم. ولى ... دلتنگ ايران! در سال ۱۳۶۳ به وطن بازگشتم. مى خواهم بگويم آن شعورى كه اينجا نداشتم، در پاريس به سراغم آمد."
سايه بريمانى،همسر ايرج زند، معتقد است "موسيقى، شعر، ادبيات و آثار هنرمندان جهان سرچشمه الهامات ايرج زند بود. از مكتب فلاماند تا پررافائليست ها، از گويا، پيكاسو، كاندينسكى، ميرو، جكومتى، سيكه ايروس و ريورا تا مينياتورهاى هندى و ايرانى؛ از آرك هاى كليساهاى رومن كه در خيزشان مى توان روح معمارانش را جست تا سرزمين هاى جنوب آندولوسى؛ از دشت هاى وسيع يوجين تا كوچه پس كوچه هاى نپال؛ از ضرب آهنگ هاى غزليات شمس تا نواى شادى خاموش فلامينكو."
"ايرج زند بيننده ى تيزبين و هشيارى بود كه خوب گوش مى كرد و يافت خود را با "احوالات" درونى خود به هم مى آميخت، و حاصل آن چه بر بوم مى كشيد، هنرى بود عارى از هر قصدى، گويى ميان الهام هنرى و جان الهام يافته پرده اى نبود."
او طراحى را اصل مى دانست و از دو عنصر بنيادين خط و نقطه براى بافت اين يافت استفاده مى كرد و چون صدها نقاش و هنرمند " سيلوئت "، انسان را براى بيان ناب ترين احساسات درونى اش برگزيد.
خط و نقطه، كه او آن را به بند نافى تشبيه كرده است و در كنار آن دوعنصر ديگر ابر، آسمان و طبيعت ( اسب، زرافه، درخت، بركه، كوه ... ) به كمك كمپوزيسيون هاى او مى آيند. و همين خطوط در سال هاى ۷۰ از سطح دوبعدى بوم هايش بيرون آمده و هنرمند به جستجو و حركتشان در فضا پرداخته است. خودش مى گويد: "دلم مى خواهد آدم هايم از كارهايم گاهى بيرون بيايند. در فضا بچرخند و پرسه بزنند."
او از سال هاى ۵۰ انسان را به نقش مى كشد، انسان او تصويرى است از خود او، جستجوى درونى او. انسانى كه در اين جهان آرام آرام خود را كشف مى كند؛ انسانى كه مى تواند درياى مهربانى و عطوفت يا ميليون ها سلول حامل خشم باشد.
در تحسين عشق، به ماده اى چون آهن و يا پلكسى گلس رو مى آورد و با برش و انحناهاى نرم و لطيف و با خطوطى ساده حالات عاشقانه را ابراز مى كند؛ و با ايجاد حفره اى كوچك متشكل از دو كمان حالت عاشقانه نگاه را القاء مى كند.
ايرج زند به اصول زيبا شناسى آشنا بود و دقت بسيارى در هارمونى يا كنتراست رنگ ها داشت، اما اين رنگ ها با عواطف و حس درونى او گاهى با مهربانى و گاهى با خشم ابراز مى شد.
در بعضى از كارها حركت و ديناميسم و در بعضى سكون و آرامش و نوعى مراقبه را جستجو مى كرد. انسانى متفكر بود كه در اين جهان فرصت آن را يافت كه خود را بكاود و به ابعاد ظريفش دست يابد.
بعد از درگذشت ايرج كريمخان زند در سال ۱۳۸۵، مجموعه اى از آثار او به همراه دست نوشته هايش توسط سايه بريمانى گردآورى شد و انتشارات نظر آن را تحت عنوان " گزيده آثار ايرج زند " به چاپ رسانيد. اين مجموعه در نمايشگاهى كه در آذر ماه امسال در فرهنگسراى نياوران از مجسمه ها و نقاشى هاى او برگزار گرديد، رونمايى شد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
متشکرم
جديدآنلاين: اگر متن همراه اين گزارش مصور را بخوانيد جواب سؤال تان را در پاراگراف هاى نخست و آخر آن مى بينيد.