سوغات سال هاى افغانستان
احسان زروان
در دهه ۱۹۷۰ ميلادى جامعه تاجيكستان سرشار از اشتياق به فرهنگ فارسى و بازگشت به اصل خود بود. اگرچه در مجالس و محافل رسمى ترجيح مى دادند در اين باره صحبت نشود.
در يک چنين فضايى حمله شوروى به افغانستان صورت گرفت و دولت شوروى به مترجمان تاجيک نياز مبرم پيدا كرد. هزاران نفر از تاجيكستان به عنوان مترجم به افغانستان اعزام شدند.
من حدود يک ماه قبل از اين حمله به حيث مترجم پزشكى وارد افغانستان شده بودم. اين در حالى بود كه دولت شوروى منكر يگانگى زبان فارسى تاجيكستان و افغانستان و ايران بود و اين گويش ها را زبان هاى مختلف مى دانست.
براى بسيارى در تاجيكستان آن روزگار افغانستان سرزمين ترانه بود، به خصوص به دليل عشق جوانان به سرود هاى احمد ظاهر و رخنه آواز گوگوش از طريق افغانستان به اين كشور.
من و يک همدرسى ام هم به محض رسيدن به افغانستان كوشيديم هر چه زودتر ضبط صوتى بخريم و آهنگ هاى تازه افغانستانى و ايرانى را بشنويم و خيلى زود به اين آرزومان رسيديم.
بعدا من به اداره "افغان موزيک" در نزديكى سراى شهزاده كابل رفتم و از كارمندان آن خواهش كردم هر آنچه از احمد ظاهر دارند، در يک بسته نوار ضبط كنند. چون گفتم از تاجيكستان هستم، محبتشان فزون شد و با كمال ميل خواهش من را در ظرف دو سه روز اجرا كردند.
زمانى كه اين نوارها را با ترانه هايى ديگر از گوگوش، مهستى، گيتا، آزيتا و چندين آوازخوان ديگر افغانى و ايرانى به دوشنبه آوردم، دوستانم همگى مى خواستند نسخه اى از هر كدام را براى آنها نيز ضبط كنم.
پس از مدتى آواز احمد ظاهر و گوگوش و ديگر هنرمندان افغانستانى و ايرانى در سراسر تاجيكستان ميان مردم طنين انداز شد. يادم مى آيد مادرم مى گفت: "بچم، همو حافظ (آوازخوان) افغانته بمون، گوش كنم، بسيار با الم مى خونه". كارت پستال ها با تصاوير گوگوش و احمد ظاهر بهترين تحفه براى جوانان بود.
سفر گروه رقصى زيبا و گروه هنرى گلشن به افغانستان محشر بپا كرد. بليت هاى كنسرت اين گروه ها در كابل كفاف علاقه مندان بى شمار آنها را نمى داد. پس از آن هم تلويزيون كابل همه روزه پاره هايى از اين كنسرت ها را پخش مى كرد.
هنر رقص تاجيكى داستان سر زبان ها شد و هنرمند فقيد تاجيك خرما شيرين در افغانستان ملقب شد به "گوگوش تاجيكستان".
اما در تاجيكستان تلويزيون و راديوى دولت همچنان از پخش وسيع آهنگ هاى افغانستانى و ايرانى ابا مى كرد. تنها پس از آغاز حكومت ميخائيل گورباچف بود كه محى الدين عالمپور، روزنامه نگار فقيد و شيداى همگرايى فرهنگى فارسى زبانان، توانست سد ها را بشكند و در رشته برنامه هايى تحت عنوان "ستاره هاى شرق" نماهنگ (كليپ) هاى گوگوش و احمد ظاهر و ديگر آوازخوانان همزبان را در تلويزيون تاجيكستان نمايش دهد.
اما در مورد زبان فارسى افغانستان و تاثير آن روى زبان تاجيكستان بايد بگويم كه به راستى، من در تاجيكستان هميشه احساس مى كردم كه دست و پاى اين زبان را بسته اند.
اگرچه تحقيقات زيادى در باره زبان فارسى تاجيكستان انجام شده بود، چه از سوى محققين روس و چه از سوى پژوهشگران تاجيک، احساس مى كردم كه اين زبان صوت و نوا و سير طبيعى خود را گم كرده است. چرا كه وقتى كتاب هاى چهار درويش، سمك عيار و هزارو يک شب را به خط سيريليک مى خواندم و زبان آنها را با زبان فارسى تاجيكستان مقايسه مى كردم، مى انديشيدم كه آيا نمى شود اين روانى و سلاست زبان را احيا كرد.
ولى در افغانستان ديدم كه زبان فارسى در اين كشور پيوند خود را با زبان ادبيات كلاسيك به اندازه فارسى تاجيكستان گم نكرده است. در اين جا ديگر من امكان داشتم همه روزه كتاب و نشريات را به خط فارسى بخوانم كه از خردى آن را دوست داشتم.
تمامى مترجمانى كه از تاجيكستان آمده بودند، مى ديدند كه نيازى براى كاربرد وام واژه هاى روسى و تركيب هاى ظاهرا فارسى و از لحاظ ساختار روسى وجود نداشته است.
به عبارت دیگر زبان فارسى افغانستان آئينه اى شد كه تاجيكستانى ها توسط آن زبان خود را گونه اى ديگر ديدند و بسيارى دريافتند كه بايد زبان فارسى تاجيكستان را اصلاح كرد. اگرچه اين كار در محيط شوروى وقت چندان آسان نبود.
خوشبختانه تحولات مربوط به پرسترويكا آغاز شد و آنانى كه علاقمند به اصلاح زبان بودند (كه بيشترشان مترجمان سابق در افغانستان بودند و در نشريه ها كار مى كردند) پيشاهنگ تجدد زبانى شدند. در نتيجه، با وجود مقاومت هاى محافظه كاران، موجى از واژه ها و عبارات فارسى افغانستان و ايران وارد زبان فارسى تاجيكستان شد.
موضوع ديگرى كه در اين مرحله تاثير خاصى روى فضاى فرهنگى تاجيكستان گذاشت موضوع ورود كتاب و نشريات به خط فارسى از افغانستان به تاجيكستان بود. مسلم آن است كه اكثر مترجمين از افغانستان آثار شعراى كلاسيك فارسى و قران را به تاجيكستان مى آوردند و آنانى كه بيشتر با شعر و ادب سروكار داشتند، آثار شعراى معاصر ايران و افغانستان را همراه خود با تاجيكستان مى بردند.
خود من كليات سعدى، حافظ، كليات شمس تبريزى يا ديوان كبير، مثنوى مولوى، كليات محمد اقبال، غياث اللغات، فرهنگ عميد و چندين كتاب ديگررا كه اكثرشان چاپ ايران بودند، همراه خود آورده بودم.
آوردن اين كتاب ها به تاجيكستان آن زمان ممنوع بود. به خصوص قرآن و كتاب هايى كه محتواى دينى و سياسى داشتند. اما دوستان روسم در انتقال تفاسير قران و حتى كتاب "فيلسوف نماها"ى ناصر مكارم شيرازى و ديوان امام خمينى كمک كردند.
برخى از كتاب هاى شعراى فارسى كه در جستجويشان بودم در افغانستان به ندرت پيدا مى شد. من مجموعه هاى اسير، ديوار و عصيان فروغ را فتوكپى كردم و به هم دوختم و آنها را هم به دوشنبه آوردم.
در كابل "طلا در مس" رضا براهنى كتاب روى ميزى ام بود. در همين دوره توانستم اشعار شعراى ايران و افعانستان احمد شاملو، نادر نادرپور، مهدى اخوان ثالث، سهراب سپهرى، سياوش كسرايى، خليل الله خليلى، بارق شفيعى، دستگير پنجشيرى، لطيف پدرام، واصف باخترى، رازق فانى و ديگران را مطالعه كنم و با برخى از اين شعرا آشنا شوم.
امكان ديگرى كه در افغانستان برايم دست داد، مطالعه آثار نويسندگان ممنوع روس بود، كه يكى از دوستان روسم پيدايشان كرده بود و پنهانى آنها را مى خواند.
روزى به منزلش رفتم و ديدم روى ميزش كتابى است و رويش نوشته بود: "سولژنيتسين". من مى دانستم كه نوشته هاى سولژنيتسين در شوروى ممنوع است. گفتم: من هم مى خواهم اين كتاب را بخوانم. موافقت كرد اما از من خواست كه در اين باره به كسى چيزى نگويم.
بدين گونه، مى توان گفت كه حمله شوروى به افغانستان در كنار مصيبت فراوانى كه در پى داشت، به رشد خودشناسى فارسى زبانان آسياى ميانه مساعدت كرد و از سوى ديگر، زمينه جنبش هاى ملى و ضدكمونيستى را، به ويژه در تاجيكستان، شكل داد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.