شاید برای هر زن افغان که مثل من هیچ گاهی فرصت نداشته است به باشگاه ورزشی برود، سر زدن از باشگاههای ورزشی دختران در شهر کابل و یا تماشای صحنههای از ورزش دختران افغان روی پرده تلویزیون، با حسی دوگانه توام باشد. حس حسرت و غبطه خوردن برای فرصتهای نداشته و محرومیت از همه چیز؛ و حس شریک شدن در شادی و سروری دختران که زمانه و روزگار امتیاز و فرصتهای چه بسیاری که به آنها نداده است.
زنان دیگر را نمیدانم اما واقعیت اش برای من این گونه است. چند باری که به باشگاه ورزشی دختران در کابل سر زده ام و یا هر باری که تصویر دختران ورزشکار افغانستان را در حال انجام حرکتهای ورزشی، در فرودگاه بینالمللی کابل هنگام سفر برای اشتراک در مسابقات بیرون از کشور و یا هنگام برگشت با مدالهای طلا و نقر از مسابقات بیرونی دیده ام این حس دوگانه به من دست داده است.
دو هفته پیش وقتی برای تهیه همین گزارش به باشگاه ورزشی "نیو فول کانتاکت" دختران رفتم، بازهم همین حس توام با حسرت و سرور به من دست داده بود. آنجا دخترانی در سن و سالهای متفاوت را در لباس سفید ورزشی دیدم که هر کدام با کمربند در رنگهای متفاوت سرگرم ورزش و انجام دادن حرکتهای زیبا و دیدنی با دست و پا شان بودند. میدویدند، مشت میزدند، پا میزدند و با صدای بلند و بیهیچ هراس و دلهرهای هنگام مشت و پا زدن آوازهای متفاوت را از حنجره شان بیرون میدادند.
لحظات طولانی را مات و مبهوت فضای باشگاه، حرکات و صداهای بلند دختران بودم و خودم هم نمیدانم چرا. شاید آن لحظات با نگاه کردن به دختران ورزشکار، هرکدام را متناسب با سن و سال شان با خودم مقایسه میکردم.
راستی پیش از همان لحظه هیچ وقت تا این حد متوجه نقش زمانه و روزگار در زندگی آدمها نه شده بودم. در یک لحظه خودم را از هفت هشت سالگی تا حالا که مادر هستم مرور و مقایسه کردم. چه تغییر و تفاوت عجیبی. در جغرافیا و کشوری واحد. یک نسل به جرم زن بودن، اجازه ندارد تنها از خانه بیرون برود و اجازه ندارد با صدای بلند خنده کند و گب بزند تا مبادا مردان در همسایگی بشنوند.
اما نسل بعدی، زن بودن اش که جرم نیست هیچ، در بیرون رفتن از منزل مشکلی ندارد که هیچ، تازه با نیرو و انرژیی ورزشی هنگام اجرای حرکتهای ورزشی شادمانه جیغ میکشند و مشت و پا میزنند. تازه اینها که چیزی نیست. حتی آن قدر خوشبخت هستند و بخت و زمان رام شان است که برای اشتراک در مسابقات ورزشی به کشورهای خارج از افغانستان سفر میکنند.
به تهران میروند، به کره و ژاپن و به بازیهای المپیک جهانی در پکن. به زمین فوتبال در بنگلادش و تالاب بوکس در تاجیکستان. پس خیلی از زنان افغانستان حق دارند آرزو کنند ای کاش دیرتر به دنیا میآمدند. پس بخش از این حس دوگانه حسرت و سرور یک امر طبیعی است.
وقتی در باشگاه ورزشی "نیو فول کانتاکت" در محله موسوم به کارته سه در کابل در کنار فرشته صفری، ایستادم شادمانی وصف ناپذیری در گونه اش موج میزد و غرور از جنس دیگر را در چشمهایش میدیدم. غروری که کمتر زنی در افغانستان آنرا تجربه کرده است.
بلی، اگر به جای او هر زن و دختر جوان دیگر اولین مربی زن در یک رشته ورزش رزمی در کشورش میبود، نگاههایش سرشار از همین سرور و غرور میشد.
بیشتر از دو ساعت آنجا بودم. درست تازمانی که تمرین آن روز فرشته با شاگردانش تمام شد. وقتی با فرشته مربی هژده ساله سر گپ و گفت را باز کردم متوجه شدم که شش سال بعد از تولدش، خانواده اش به ایران مهاجر شده است و فرشته در ده سالگی برای اولین بار در باشگاه کاراته ثبت نام کرده و چند سال بعد در همین رشته در یک مسابقه استانی در تهران مدال نقره گرفته است. اما بعد از بازگشت به کابل، ورزش را در رشته نیول فول کانتاکت، ادامه داده و حالا مربی تیم ملی بانوان کشورش شده و بیش از هفتاد بانو ی ورزش کار را آموزش میدهد. بدون شک فرشته و شاگردانش دختران خوشبخت افغانستان هستند. چون هنوز تعداد بانوان ورزشکار افغانستان در مقایسه با کل زنان کشور رقم اندک اما امید وار کننده است. چون آن گونه که فرشته میگوید "پیوستن زنان به ورزش روند رو به رشد را طی میکند و هر ماه تعداد شاگردانش بیشتر از ماههای پیش میشود. و هم چنان در کوچه و محله نگاههای مردم و نیز به زنان ورزشکار محترمانه تر از پنج سال پیش شده است".
وقتی به کمیته ملی المپیک افغانستان، سراغ عارف پیمان سخنگوی این کمیته را گرفتم متوجه شدم، فرشته تنها مربی و بانو در بخش ورزشهای رزمی نیست. بلکه بعد از او بانوان دیگر نیز در بخش تکواندو، اووشو، کاراته و بوکس مربی ورزش رزمی هستند. و همچنان در افغانستان صدها زن و دختر جوان ورزشکار هستند و به ورزش رو آوردهاند.
آنجا، متوجه شدم در دیوار دهلیزهای ساختمان کمیته ملی المپیک، عکسهای زنان و دختران ورزشکار که در مسابقات بیرون از کشور مدال طلا و نقره گرفته اند به من شادمانه لبخند میزنند. آن هم در جایی که تنها هشت سال پیش طالبان زنان را به جرم نپوشیدن برقع جلو چشم همه شلاق میزدند و یا با گلوله اعدام میکردند. آری شاید این بخشی کوچک از فرصتهایی است که زمانه و روزگار به وجود آورده است تا زنان بسیاری در افغانستان آرزو کنند. ای کاش دیرتر به دنیا میآمدند.
آنگونه که آقای عارف پیمان میگوید، در گذشته و به ویژه بعد از روی کار آمدن رژیم کمونیستی در افغانستان، زنان در این کشور به ورزش پرداخته بودهاند. اما پیش از هشت سال ورزش زنان در مجموع محدود به ورزشهای اجتماعی مثل والیبال، فوتبال و بسکتبال بوده است و صحنه ورزشهای رزمی از حضور زنان در این کشور خالی بوده است.
به گفته آقای پیمان، "حلیمه سنگر و روبینا مقیم یار دو زن پیشکسوت در ورزشهای اجتماعی در افغانستان هستند. اما شماری دیگر هم بودهاند که دیگر یا زنده نیستد و یا در خارج از کشور زندگی میکنند و از ورزش بریدهاند."
ولی حالا همه چیز فرق کرده است و همه ساله دهها بانو در مسابقات ورزش رزمی در خارج از کشور سفر میکنند و از این میان شمار با مدالهای طلا و نقره بر میگردند و پرچم کشورشان را در بیرون از مرزها و در مقابل دیدگان همه با خود حمل میکنند.
هم اکنون نیز فرشته صفری و ده تن از شاگردان اش در یک تور ورزشی از یک هفته به این سو، برای اشتراک در مسابقات مربی گری و مسابقات رزمی در بخش نیو فول کانتاکت بانوان، در ایران بسر میبرند و برای کسب مدال و مقام دست و پنجه نرم میکنند.
این مسابقات از تاریخ ۲۹ فوریه شروع شده است و تا تاریخ ۹ مارس با اشتراک بانوان ورزشکار از کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان و چند کشور آسیایی دیگر ادامه دارد.
گزارش مصور این صفحه شما را به باشگاه ورزشی بانوان در "کارته سه" کابل میبرد که فرشته صفری مربی آن است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.