وقتی از مردم شهر آیخانم در بارۀ نام شهرشان بپرسید، می گویند دوشیزهای بوده با همین نام که در زیبایی و دلربایی شهرۀ شهر بوده، هزار مرد شیرگیر در کمند گیسویش اسیر و هزار دل بیتاب با ناوک مژگانش در خون. زیبایی او چنان خیرهکننده بوده که کس را یارای نگاه کردن به چهرهاش نبوده و مردم شهر عکس او را بر روی ماه میدیدهاند و از این رو او را "آیخانم" یا "ماهبانو" خطاب میکردند. سه شهزادۀ جهانگشای باختری هم دلباختۀ او بودند. هر یک از آنها برای وصالش دل میدادند و جان میسپردند. در نهایت یکی از شهزادگان آیخانم را میرباید و با قایقی که شیرها آن را به دوش میکشیدهاند، از رود آمو عبور میکند و در جایی برای معشوقۀ ترک خویش قلعهای میسازد و معشوقه را در آن پنهان میکند. و سرانجام این شهر به نام معشوقۀ او مسما میشود.
این یکی ازافسانههای عامیانهای است که در مورد آیخانم وجود دارد .عدهای هم وجه تسمیۀ این شهر را برگرفته از نام "سلین/ لونا" (Selene / Luna) الهههای اساطیری مهتاب یونان و روم باستان میدانند و دیگران هم آن را به آناهیتا، الهۀ باستانی عشق و زایش و مهتاب ایران باستان نسبت میدهند.
روایات تاریخی حکایتگر آنند که پس از تأسیس این شهر، شهزادگان و جهانگشایان زیادی به آرزوی یافتن مهبانوهایشان به این شهر آمدند و گاه شهر را زیر و رو کردند و عدهای هم طرحهای نو ریختند و شهرهای عاشقانۀ نو بنا نهادند. عدهای نیز با توجه به اقامت اسطورهای اسکندر درآن شهر، آن را اسکندریۀ آمودریا یا اسکندریۀ اکسیانا میگویند که بطلیموس حکیم نیزگفته است که اسکندر آن را در حدود سه قرن قبل از میلاد بنا نهادهاست؛ اما دقیقاً روشن نیست که آیا منظور همین شهر آیخانم بوده یا شهر ترمذ که در آن سوی آب، در ازبکستان کنونی واقع است. شاید هم آیخانم به دورۀ بعد از اسکندر برگردد و شهر "اوکراتیدیا" باشد که به نام "اوکراتید"، شاه یونان باختری، مسما بودهاست. ولی به هر حالتش آیخانم نسبتی گسستناپذیر با زیبایی و عشق و وصال داشتهاست.
شهرباستانی آیخانم در شمال افغانستان کنونی در شهرستان دشت قلعه استان تخار در پیوندگاه رودهای آمو (جیحون) و کوکچه واقع است. در افغانستان کنونی هم "جیحون" نامی است که به مردان اطلاق میشود و ترکتباران سواحل آمو هم به دخترانشان نام کوکچه را میگذارند که "کوک" معنای رنگ آبی آسمانی را دارد و نماد زیبایی متعالی و عشق آسمانیست. و آیخانم جاییست که این دو یعنی جیحون و کوکچه به هم وصل میشوند و عشقشان تا ابد در دل کوههای آسمانبوس آسیای میانه جاری میشود.
شاید هم همین نمادینگی این ناحیه بوده که لشکریان اسکندر را برای برگزیدن این محل برای ساختن یک شهر نو وا داشته باشد . شهر آیخانم در طول قرنهای متمادی ناپدید بود و باستانشناسان دنبال یکی از شهرهای ناپدیدشدۀ اسکندر در سواحل رود آمور می گشتند تا در نهایت در سالهای ۱۹۶۰ در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه آخرین پادشاه افغانستان ، این شهربر حسب تصادف پیدا شد. کشف این شهر، باستانشناسان فرانسوی را به این منطقه کشاند تا کاوشهای علمی را در این منطقه آغاز کنند. در نهایت از آثار تاریخی بهدستآمده از آیخانم این امر ثابت شد که آیخانم ، یکی از شهرهای مهم یونانی- باختری بودهاست .
شهر شکل سهگوشی را دارد که از دو طرف با آب احاطه شده و سمت سوم آن هم جایگاه بلندیست که برج و باروی اساسی شهر را تشکیل میدادهاست. شهر در ارتفاع آن تپه قرار دارد و تمامی مناطق اطراف را میشود از آنجا زیر نظر داشت. و در فاصلۀ نهچندان دور از آن، کوههای لاجورد و زمرد بدخشان موقعیت دارد.
معماری شهر آمیزهای از هنر یونانی و ایرانی و هندی و دیگر هنرهای رایج در منطقه است؛ نمادی از امتزاج فرهنگهای خاوری و باختری در یک شهر آرمانی. شهری که قصر در مرکز آن بود و بناهای دیگری چون نیایشگاه، دیوان حکومتی، آمفیتئاتر، مدرسه و ورزشگاه، و نیز دژ یونانی هم داشت. این دژ دارای برجها و ستونهای بلندِ آذین شده به سبک یونان باستان بود.
در نیایشگاه، که بیشتر بر اساس طرح معماریهای آسیای میانه و بینالنهرین ساخته شده، خدایان یونانی پرستش میشدهاند که این خود نمایانگر آمیزش فرهنگهای گوناگون در این منطقه است. در کتیبهای سنگی که گمان میرود دیوار مقبره کنیاس باشد که گویا او بنیانگذار این شهر یونان- باختری بوده است، این جملات حکیمانه حک شده است:
در طفولیت مؤدب باش
در جوانی به نفس خود حاکم باش
در بزرگسالی عادل باش
در پیری مشاور خوب باش
و چون مرگ به سراغت آمد، گِله مکن!
آثار بهدستآمده از این شهر، مهارت معماران سبک هنری یونانی، ایرانی و هنرهای محلی را به نمایش میگذارد که هر کدام مانند خط و امضای عشاقی است که در پیکر این شهر عشق و وصال به جا ماندهاست و همه به عظمت و شکوه آیخانم، این عروس زیبای باختری خاور در عصر و زمان خودش افزودهاست.
بر اساس شواهد تاریخی بهدستآمده از این شهر، آیخانم در گذشته نیز دستخوش ویرانیهای فراوان و آتشسوزیهای عظیمی شده که بدن این عروس زیبا را مصدوم کردهاست.
با در گرفتن آتش جنگ و ویرانی که در دهه های گذشته بر افغانستان رفت، مردم به سر و صورت آیخانم افتادند و دل این عروس زیبا را با بیرحمی تمام کندند. بدن او را تکه تکه کردند. مردم شهر جهیزیههای عروس را غارت کردند و قاچاقچیان و دزدان بدن مجروح این عروس زیبا را در بازارهای جهان به حراج گذاشتند.
امروز از آن همه شکوه و عظمت تنها یک میدان مملو از گودال و حفرههای وحشتناک ماندهاست که بیشتر از یک شهر اسطورهای، گورستانی را در ذهن انسان مجسم میکند. شاید گور ناپیدای آیخانم را.
البته با همت کارکنان موزۀ ملی کابل، شماری از این آثار از چنگ هیولای جنگ و ویرانی در امان ماند که امروز در موزههای جهان به نمایش گذاشته میشود و زیبایی آیخانم، بار دیگر، چشم هر بیننده را نوازش میکند.
شاید هم بار دیگر شهزادگانی دلباختۀ او شوند و به آرزوی وصال معشوقههایشان شهر جدیدی را بنا گذارند که پیوندگاه عشق باشد و نماد خرد و زیبایی.
* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.