۰۹ فوریه ۲۰۱۵ - ۲۰ بهمن ۱۳۹۳
منوچهر دینپرست
هایده چنگیزیان اکنون سالهاست که از باله دور شده و دیگر جایی هم برای رقصندگی باله ندارد. میان تهران و لیسبون در رفت و آمد است. اما در آرزوی روزی که بتواند باله را با همان شکوه گذشتهاش به پیش ببرد. روزی که به همراه دوستان قدیمیاش "دریاچه قو" را اجرا میکردند و تماشاگران ایستاده برایشان کف میزدند. اما از همۀ اینها اکنون فقط خاطره باقی مانده است.
شاید اگر ناصرالدینشاه از جورابهای زیبای بالرینها خوشش نمیآمد، هنر باله هم در ایران شکل نمیگرفت و اینگونه شاهدِ از میان رفتن هنری که میتوانست بخشی از هنرهای مدرن این سرزمین تلقی شود، نمیبودیم. شاید تقدیر تاریخی این کشور است که با خوش آمدن و نیامدن سلاطینش، هنرها و صنایع رونق میگیرند و یا رو به افول میگذارند.
اما باید قبول کرد، ماجرای آشنایی ایرانیان با غرب بعضاً حکایت شگفتانگیز و گاه تبسمآفرین است. ورود صنایع جدیدی مانند راه آهن، هواپیما و حتا دوربین عکاسی از این نوع است. اما رقص باله نیز به نوبۀ خود جالبتر است. باله که در اصل به عنوان یک هنر شناخته میشود، برای ناصرالدین شاه ایران که در سفرهای اروپایی خود، بالرینهای ماهپیکر و سفیدجامه را دیده بود، از نوع دیگری جلب توجه کرد. ناصرالدینشاه که لباسهای سفید و زیبای بالرینها را دیده بود، به زنان حرم خود دستور داد که چنین لباسهایی بپوشند. زنان هم شلیته و یا همان دامنهای کوتاه را با جورابهای سفید بلند میپوشیدند و به همین شیوه شد که تقلیدی مضحک از باله وارد ایران شد.
باله نوعی رقص است. با وجود اصالت این هنر در فرهنگهای ملل مختلف همانند روسیه، ریشۀ باله را شاید بتوان در ایتالیا یافت. اما در فرانسه بود که باله فرم و شکل امروزی را به خود گرفت. باله همیشه رقصی است روایتکنندۀ موضوع یا داستانی. به عبارتی باله رقصی روایی است. وقتی باله را به صورت جزء به جزء نگاه میکنیم، در واقع یکسری حرکات کلاسیک است که توسط طراح رقص این حرکات زنجیروار کنار هم قرار میگیرند و با هم ترکیب میشوند و رقص باله را میسازند. گذشته از این که باله چگونه به ایران وارد شد و شاید اگر آن حکایت ناصری را پذیرا باشیم، هنر رقص و توجه ایرانیان به این هنر ریشه در تاریخ و فرهنگ ایرانزمین دارد.
هنر رقص در ایران، آنچنان در ذهن و زندگی ساکنان این سرزمین ریشه دارد که در بسیاری از افسانهها و قصههای رایج در میان قومها و طایفهها، به نوعی این هنر را در مسیر رویدادهای داستانهای خود گنجاندهاند. اما با تمام این توجهات فرهنگی به رقص، باله در این سرزمین نشکفته پرپر شد.
هایده چنگیزیان جزو همان نسلی است که هنر باله را با استادان مهمی فرا گرفت که از آنها فقط نامی مانده است. دوستانش به خوبی میدانند که باله هنری است که در ایران از میان رفته و دیگر نه جایی دارد و نه جایگاهی. با عصبانیت میگوید: "من نمی دانم! مگر میشود باله را در خانه و یا سالن آرایشگاه و یا در سالن ورزشی یاد گرفت! باله زمین خاص خود را دارد، باید روزی پنج تا هشت ساعت تمرین کرد. باید استادان ورزیدهای باشند که بهخوبی بدانند که رقصنده چهقدر استقامت دارد. در غیر این صورت، با کوچکترین اشتباه مچ پایش میشکند. عدهای با تماشای یک فیلم هالیوودی فکر میکنند باله به همین راحتی است و این خانم ناتالی پورتمن شده بالرین. کجای دنیا به همین راحتی طرف میشود بالرین؟ نهخیر، اینطوریها هم نیست".
سعی میکنم با سؤالی دیگر قدری از عصبانیتش بکاهم، اما مثل اینکه سودی ندارد. نه اینکه آدم عصبانی است. بلکه از دورانی صحبت میکند که عمرش را به پایش گذاشته و اینک نوستالژی آن دوران او را رها نمیکند. حق هم دارد. میگوید: "الآن هم که مد شده به باله میگویند حرکات موزون؛ من هم میگویم حرکات ناموزون. اما باید قبول کنیم که این بچههایی که دوست دارند باله یاد بگیرند، کاری از دستشان برنمیآید. نه استاد مجربی هست و نه جای مناسبی. حتا اگر هر دوی اینها باشد که جایی برای اجرا ندارند. بنا براین، یادگیری آن چه سودی دارد؟"
شاید تقدیر تاریخی هم نتواند آرزوی چنگیزیان و همدورهایهایش را برآورده کند، اما باله هنوز هم در ایران طرفدارانی دارد و عدهای میکوشند با تمام مشقتهای فراوان این هنر را زنده نگه دارند و برای فراگیری آن سختیهای بسیاری را تحمل کنند. اما چنگیزیان معتقد است "ما تاریخ باله را در کوچه گذاشتهایم و رفتگر آنها را برده است".
اکنون باله در ایران به شکلی پنهانی و در گوشه و کنار فعالیت دارد. اما هستند ایرانیانی نظیر نیما کیان که سازمان منحلشدهٔ بالهٔ ملی ایران را که تا قبل از انقلاب در تالار رودکی تهران مستقر بود، در سوئد و با حمایت سازمانهای فرهنگی و همپیوندی دولت آن کشور و تحت نام "سازمان باله ایران" بازسازی کرد. نمایشهای این سازمان برگرفته شده از تاریخ و فرهنگ ایران و عموماً بازتابدهندۀ موضوعات ادبی، تاریخی، عرفانی و اجتماعی است. گویی برای باله دو سرنوشت رقم خورده است. علاقهمندان به این هنر یا باید تن به مهاجرت دهند تا بتوانند از این هنر بهره ببرند یا به طور کلی فراموشش کنند، گویی که اصلاً چنین هنری نبوده یا نیست.
در گزارش مصور این صفحه که شوکا صحرایی ساختهاست، پای صحبت هایده چنگیزیان مینشینیم.
* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب