"رادیوسازی را دوست دارم و از اینکه ۵۰ سال از عمرم را وقت این کار گذاشتم پشیمان نیستم. هنوز هم وقتی یک رادیوی قدیمی را تعمیر میکنم و صدای آن را در میآورم احساس خوبی به من دست میدهد". اینها گفتههای "رضا علی میرزایی" رادیوساز قدیمی تهران و شاید بتوان گفت آخرین رادیوسازی باشد که رادیوهای لامپی را تعمیر میکند. او مغازهاش را سه هزار تومان خریده و اکنون سالهاست که رادیوهای قدیمی را تعمیر میکند.
مغازه رادیوسازی آقای میرزایی که در یکی از محلههای قدیمی خیابان مخصوص بود خیلی سریع نظرم را جلب کرد. کم کم داشت کرکره مغازه را پایین میکشید که از او درخواست کردم با هم گپی بزنیم. پیرمرد سرزنده و بشاش بود و مرا به مغازه دعوت کرد. صدای رادیو هنوز شنیده میشد. به من گفت: "سالهاست که آخرین چیزی که در این مغازه خاموش میکنم رادیو است". طوری درباره رادیو صحبت میکرد که گویی درباره فرزندش صحبت میکند. از شغلش راضی بود و هیچ نگرانی نداشت. از دوران کودکیاش گفت که چگونه به راهنمایی برادرش وارد این کار شده و پس از مدتی شاگردی توانست مغازه را تهیه کند و الان او در یکی از مناطق شلوغ تهران به کاسبی مشغول است.
از موقعی گفت که خانههای قدیمی منطقه و باغها یکی پس از دیگری از بین رفتند و الان فقط چند خانه و مغازه باقی است. اگرچه دلش به قدیم بود اما زبانش همچنان شور رادیویی داشت. اشتیاقی که روزگاری صبحها با صدای "حاج عباس شیرخدا" برنامه ورزش صبحگاهی شروع میشد. شنیدن صدای مرحوم بنان و موسیقی مرتضی محجوبی و نمایشهای کمالالدین مستجاب الدعوه هنوز هم برایش خاطرهانگیز بود.
مغازه کوچکش پر از رادیوهای قدیمی بود که بعضی از آنها سالهاست که صاحبان خود را از دست دادهاند و اکنون فرزندان و یا نوادگانشان رادیو را از پستو نمور خانه و یا زیرزمین برای تعمیر پیش این رادیو ساز قدیمی آوردهاند. او رادیو را به هر قیمتی هست تعمیر میکند و معتقد است که رادیوهای قدیمی قابل تعمیر هستند و این رادیوهای جدید هستند که تعمیر نمیشوند و باید دور انداخت.
با ذوق از شاروب لورنس و گراندیک میگفت که رادیوهای قدیمی هستند که حالا حالا کار میکند و مرگ ندارد. رادیوهای قدیمی را یکی یکی به من معرفی کرد. برخی از آنها را روشن کرد. صدای صافی داشتند و به راحتی موجها را عوض میکرد. برای من که مدتی از فعالیتم را در رادیو گذرانده بودم و صدای برخی از قدیمیهای رادیو را شنیده بودم این رادیوها برایم یک جور نوستالژی بود. بخصوص که با حال و هوای استودیو آشنا بودم و میدانستم که بچههای صدابرداری و فنی الان همگی با دستگاههای دیجیتالی کار میکنند و کسی دیگر "ریل" دستش نمیگیرد که به اتاق پخش برود.
پیرمرد از قدیمیهای رادیو گفت و کسانی که اکنون دیگر صدایشان شنیده نمیشود اما همچنان با آن حال و هوا رادیو ها را گوش میکند. برنامههایی چون نمایشنامه جانی دالر، برنامه موسیقی گلها، برنامه سخنرانی مذهبی راشد، برنامههای کارگر و دهقان، صبح جمعه با شما، داستان شب، راه شب، قصه ظهر جمعه و برنامه فرهنگ مردم به همراه اجرای گویندگان و صدای ماندگار برخی خوانندگان، همه حافظه تاریخی سالمندان امروز در مورد رادیو است که هنوز نیز با خاطری خوش از آن یاد میکنند.
خاطراتی که گویی برای عصر تلفن بیسیم بود. همان عصری که رادیو برای بسیاری به رویا شباهت داشت. اما کسی باور نمیکرد که هیجده سال دیگر، قبل از اینکه رادیو در تهران تاسیس شود، در مجله "تحفهالادبا" به مدیریت بنانزاده و ادیبالممالک در سال ۱۳۰۱ مقالهای با عنوان "عصر تلفن بیسیم" منتشر شود که برای خوانندگان آن زمان، این مقاله بسیار عجیب بود. مردمانی که در تهران و در خانههای یک طبقه کاهگلی زندگی میکردند و هنوز آثار برج و باروهای گذشته را در گوشه و کنار شهر داشتند؛ اغلب با نصب یک فرستنده موج کوتاه با قدرت ۲۰ کیلووات و ارتفاع ۱۲۰ متر میبایست مجوز آن را از شهربانی میگرفتند؛ واقعیتی که در سال ۱۳۱۹ به تحقق پیوست و اولین فرستنده رادیویی مورد بهرهبرداری و امواج رادیویی در شهر تهران پخش گردید.
رادیو در آن زمان برای اشراف و اعیان بود اما این اشرافیت عمر طولانی نداشت و رسانه چنان نفوذی پیدا کرد که رادیو به عنوان جزئی از زندگی افراد و خانوادهها به اتاق نشیمن راه پیدا کرد و هویت یافت. در آن زمان داشتن رادیو فخری بود که به راحتی فروخته نمیشد.
اکنون در عصر اینترنت دیگر رادیو آن حال و هوا را ندارد اما هستند کسانی که با رادیو عاشقانه زندگی میکنند و برای رادیو کار میکنند و رادیو میسازند و آقای میرزایی برای همان افراد است. او نه از اینترنت چیزی میدانست و نه رادیوهای دیجیتالی را میتوانست تعمیر کند گویی خبر نداشت که عصر دهکده جهانی است.
از وضعیت فروش رادیوهای قدیمی پرسیدم. باز هم راضی بود گویی این مرد اصلا در کارش از هیچ چیزی ناراضی نیست. میگفت : "فروش رادیو در آن زمان زیاد نبود، بهطوری که در هفته یا پانزده روز یا یک ماه، یک رادیو به فروش میرسید. الان هم همینطور است بعضیها هم رادیو را میخرند و به عنوان سوغاتی به خارج از کشور میبرند. مشتریانی هم داشتم که خارجی بودند و برای کلکسیون عتیقههایشان رادیو را میخریدند. اما همچنان بیشتر کار تعمیر رادیو را انجام میدهم."
داشتن یک رادیوی قدیمی به نظرم لذتی دارد که سعی نکردم به زبان بیاورم تا مجبور شوم رادیوی قدیمی بخرم. گویی ما به این نسل تعلق نداریم. من رادیو را از ماهواره و اینترنت میشنوم و برنامههایش را دانلود میکند. اما او دلش با نسلی بود که اینک فقط خاطراتی از آنها مانده است. صدای رادیو را خاموش کرد. باهم از مغازه بیرون آمدیم.
شاید به قاطعیت نتوان گفت که آقای میرازیی آخرین رادیوساز در تهران باشد و شاید در شهرهای دیگر کسانی باشند که بتوانند رادیوهای لامپی را تعمیر کنند اما او جزو آخرین نسلی است که رادیوهای قدیمی را تعمیر میکند. چرا که زمانی در میدان توپخانه رادیوفروشهای قدیمی بودند و اینک رادیو قدیمی وجود ندارد. اگر هم پیدا شود کسانی هستند که در عتیقه فروشیها از این دست رادیوها دارند. رادیوسازی جزو مشاغلی بود که اکنون به آرامی از میان مردم رفته و جز خاطراتی از آن باقی نمانده است.
در گزارش تصویری این صفحه "رضا علی میرزایی" از خاطرات گذشته و عشق به رادیو میگوید.
مطلب بسیارسودمندی بود.لطفاآدرس آقای میرزایی رابدهید تامن هم بتوانم رادیوی پدرم راتعمیرکنم
با تشکر
___________
با تشکر از پیام شما؛
آدرس آقای میرزایی خیابان نواب، خیابان مرتضوی است. متاسفانه بیش از این اطلاعی نداریم.
ممنون
jaleb ast. adam ro mibare tu halohavye ghadim ve yadavri mikone ke ba raftan bazi az vasael besyari az ertebatate ghadimi ham dare az mion mire ve on jadidha ham hanoz rishe nadavonde shayad be dalil sorate balaye taghirat
این سوژه بسیار بکر و دقیق بود و حسی کاملا نوستالژیک را منتقل می کرد. به نظر می رسد برخلاف اظهار نظر یکی از کاربران که معتقد بود شيرخدا نه حاجي بود ونه عباس ونه ارتباطي با ورزش صبحگاهي داشته، متن این گزارش با دقتی زیاد تهیه شده و تقریبا صددرصد بر طبق روایت های موجود در بین اهالی رادیو است.
از منوچهر عزیز ممنونم که سوژه هایی کاملا متفاوت را پی گیری و ارائه می کند. در مورد دوستی که به نکته خانه های کاه گلی اشاره کرده و ظاهرا طوری بیان کرده که چنین موضوعی امکان پذیر نبوده، باید عرض کنم که در سال 1333 پدر بنده به روایت مادرم تعداد 24 عدد استکان کوچک تهیه و داخل آنها را از مایعی پر کرده بوده که با تکمیل تجهیزات دیگرش می توانستند ایستگاه رادیو را گرفته و به نوای آن گوش کنند. در آن زمان خانه ای داشتند از جنس خاک و گل در خیابان عباسی تهران، میدان رباط کریم. بعد از آن رادیوهای جدیدی را تهیه کردند که تا سال 1355 برای آنها همدمی ارزشمند در خانه بود و بعد از آن با حضور تلویزیون فضای خانه پدری تغییر کرد و هر روز به تکنولوژی ارتباطی در خانه افزوده شد.
تنها چیز قدیمی باقیمانده از اون خونه قدیمی و حال و هوای قدیمی همین رادیو هست. الان حتا پدر بزرگ های ما هم تلویزیون ها قدیمی و وسایل قدیمی را گذاشتن کنار و از تلوزیون های ال سی دی استفاده می کنن. وجود این رادیو به عنوان یک نماد یا یادی از گذشته ها یک حس نوستالزیک عجیبی به اون خونه داده. شاید هم غم انگیزه.
___________________
کاربر گرامی،
با تشکر از اظهارنظر شما.
"حاج عباس شیر خدا" مجری برنامه صبحگاهی رادیو ایران بوده است و در این مورد هیچ اطلاعات اشتباهی ارائه نشده است.
همچنین اطلاعات در مورد فرستنده های رادیو با استفاده از منابع زیر ارائه شده است. برای اطلاع بیشتر لطفا به این منابع مراجعه کنید:
"تاریخچه رادیو در ایران". احمدرضا احمدی، مجله گزارش فیلم (1387)، سال دوازدهم، شماره 180
"مردم و رادیو". سید علیرضا هاشمی، مجله رادیو(1387)، اداره کل پژوهشهای رادیو، شماره 41
حبیب الله نصیری فر. تاریخچه تاسیس رادیو تهران و هنرمندان آن. تهران: نشر علمی،1383
با احترام،
منوچهر دین پرست